رز یک ساله بود واز آن بچه های تپل دوست داشتنی بود. او به سختی نفس می کشید.
مادر پریشان رز می گفت که او مشغول بازی با پول خرد بوده و یکی از آنها را قورت داده است.طولی نکشید که دکتر و تکنسین عکسبرداری به عکس قفسه سینه رز با دقت نگاه می کردند. عکس نشان می داد که سکه ای در نای رز گیر کرده است. دکتر سارا سریع دستور عمل جراحی داد. اگر سکه بیرون نمی آمد، مرگ بچه حتمی بود.دکترسارا با تیم پزشکی مشورت کرد متخصص بیهوشی می ترسید جراحی به چسبندگی دیواره نای و حنجره بیانجامد و سکه هم محکم تر سر جای خود بماند. آنها می بایست چه می کردند؟
پس از کمی تفکر، دکترراهکاری ارائه داد و با اشاره متخصص بیهوشی ، دکتر رابرت سرش را برای تیم جراحی تکان داد.پرستار با حرکتی روان و ماهرانه، لوله ای فلزی را به دست دکتر داد که به دهان و گلوی دختر وارد کند، سپس دستگاه اصلی را کف دستش گذاشت که دکتر در یک چشم به هم زدن،توانست با دستگاه، سکه دردسر آفرین را خارج کند...همه چیز تنها به مدت 15 ثانیه طول کشید. که کف زدن و تحسین را در اتاق عمل به همراه داشت.صبح روز بعد، پرستار به دکتر خبر داد که رز و مادرش می خواهند از بیمارستان مرخص شوند. دکتر به گونه ای غیر قابل توضیح، انگیزه داشت که با رز این دختر دوست داشتنی، قبل از ترک بیمارستان، خداحافظی کند...بنابراین برای معطل کردن آنها به پرستار گفت :"ببین چه می گویم، آنها را معطل کن باشه؟ بگو قبل از مرخص شدن لازم است دوباره از بچه عکس گرفته شود. در این صورت من می توانم یک بار دیگر این کوچولوی دوست داشتنی را ببینم."
دکتر از بابت این که با دوز و کلک می خواست، خرجی اضافه برای عکس جدید ،برروی دست مادررز بگذارد دچارعذاب وجدان شده بود.چند دقیقه بعد، دکتر سریع از اتاق عمل بیرون آمد و رفت تا با مریض کوچولویش خداحافظی کند.از بخش عکسبرداری که رد می شد، متوجه شد تکنسین به یک عکس خیره شده و مات و مبهوت است،دکترکه متوجه تصویر شفافی از یک سکه در نای و گلوی بچه شده بود، پرسید:"چرا به عکس سابق رز نگاه می کنی؟" تکنسین گفن:این عکس جدید است.آه از نهاد دکتر برآمد و گفت:"چه؟"رز دوتا سکه قورت داده بود، نه یکی.دو سکه تقریبا به هم چسبیده بودند که عکسبرداری اول یک سکه را نشان می داد. یک بار دیگر رز با عجله به اتاق عمل فرستاده شد و دکتر متخصص بیهوشی و تیم جراحی روش بیرون آوردن 15 ثانیه ای را مثل سابق انجام دادند.کمی بعد رز با خیال راحت استراحت می کرد.اگر او با این وضعیت به خانه می رفت، مرگش در ظرف چند روز قطعی بود. اما نیرویی اسرار آمیز و عجیب با چشمک خداوند پا در میانی کرد و باعث شد که دکتر به دلیل دیدار دوباره رز، دستور عکسبرداری مجدد بدهد.
دکتر می گفت:هیچکس هرگز نمی تواند مرا را متقاعد کند که این رویدادها صرفا تصادفی است. او می گفت:"همیشه خداوند در هر عمل جراحی دستیار من است."
عسل : خداوند هرگز وارد مغز ما نخواهد شد، دری که او استفاده می کند قلب ماست
سلام داستانت قشنگ بود..ولی از لحاظ تکنیکی با برونکوسکوپی دکتر میتونسته هر دو سکه را ببیند.و از طرفی وجود دو سکه در آن واحد عملا امکان پذیر نمیباشد/ موفق باشی نویسنده جوان
سلام آبجی
دوست دارم .............همین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
درودبرشما دوست گرامی حکایت بسیار زیبائی بود موفق و پایدار باشید
50991 بازدید
22 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
112 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2023 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Mohammad Hajarian
Powered by Gohardasht.com | MainSystem™